سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندان امّت من، مانند پیامبران بنی اسرائیل اند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

تا کرببلا هست زمین را عشق است


بسم الله الرحمن الرحیم

چرا جوانان ملت ماالان دنبال ناموس مردم اندوفکر نمی کنند که

شاید روزی با ناموس انان همین کار انجام شود

چرامن جوان دیگرشهدارافراموش کرده ام وهزاران چرای دیگر

چرا چرا چرا چرا چراچراچراچراچراچراچراچراچراچرا

ایا ماتاحالا فکرکردیم که امام زمان ناظر اعمال ما هستش

ایااسلام وشیعه بودن ماتنها به نماز خواندن است نمازی که بی

دوستی حضرت علی باشد نماز نیست چون فرموده حضرت علی انا

الصلاه پس باید روح نماز رو که حضرت علی است بشناسیم چرا

الان همه فکر می کنند که جوان ایرانی دلش سیاه است بر عکس

جوان ایرانی دلش پاک است ولی کسی نیست که راهنمایش کند

چرا بین جوانان امروزی فاصله افتاده چون کسی نیست که به

جوان بفهماندکه شهدا کی بودند جوان الان نمی دونه چی کار کنه

ازیک طرف تهاجم فرهنگی ازیک طرف بی خیالی مسئولین به واژه

شهید دیگه نمی دونم چی بگم  فقط از خدا می خام ظهور اقا رو

برسونه تا ما تو بلایای اخر زمون غرق گناه نشدیم 

اللهم عجل لولیک الفرج

(نوشته شده توسط کلب الحسین کربلایی مصطفی جوادی)



جوادنجاتی ::: پنج شنبه 86/1/9::: ساعت 5:0 عصر


بسم رب الشهدا

 

همرهان عزیزم اگر میخوانم ، میجویم ، می یابم و میگویم ، انگیزه ام دردی  است که ریشه در جانم دارد و اگر از اینهمه سر بتابم درد با جان یکی شده و خواهدم کشت . بیماری مرگ آوری است که به تاریخ و فرهنگ و مذهب و مردممان هجوم آورده است : بی توجهی .

این است که آرام نمی یابم ، چرا که درد شدیدتر از آن است که فرصت آرامشی دهد . میبینید که من نیز طبیب بی دردی نیستم بلکه دردرمندی در انبوه دردمندانم . با این تفاوت که درد را شاید اندکی بیشتر از برخی مردم احساس میکنم و عشق به وطن را از برخی مسئولان رسمی تر و عمیق تر میشناسم و شاید هم چنین نباشد و فقط بیقرار تر از آنم که بتوانم مصلحت اندیشی کنم و بی نام و نان تر از آنکه محافظه کاری را توجیه عقلی نمایم و فقط متوجه باشم که چیزی را بگویم که نه سیخ بسوزد و نه کباب . نه اینگونه نیست ،

من آنچه را میگویم که هست و حقیقت دارد و از آن غافلیم .

من نه نویسنده حرفه ایم نه گوینده حرفه ای . من نیز همانند شما یک مستمعم . یک مستمع یا شاید یک خواننده . اما خسته و رنجور .

من در کنار کارهای معمولم نیست که مینویسم و میگویم ، و نوشتن و گفتن نیز را بعنوان کاری ، نگزیده ام که این ، فریاد شب و روز من است و صدای تنفسم . و اگر نجویم و نیابم و ننویسم و نگویم ، مرده ام .

این است که برای نوشتن و گفتن وقت نمیشناسم ، مگر میشود برای نفس کشیدن وقتی خاص معین کرد و برای درد کشیدن و فریاد زدن  ترتیب و آدابی جست ؟ و کار مهمتری ، یعنی اصلا کاری نمیشناسم که برای رسیدگی بدان مدتی از نفس کشیدن دست بشویم .

و بالطبع خواننده و شنونده چنین نوشته ای نیز باید چنان بخواند و بشنود که پنداری نفس میکشد ، همچنانکه نفس میکشم و زنده ام .

نوشته های پراکنده ام دلیل بر بلاتکلیفی ام نیست . این نوشته های پراکنده که شتاب زدگی از تک تک جملاتش هویداست دلیلی است بربیقراری روحم که در تب و تاب فهمیدن است . فهمیدن و درک کردن چیزی که آن لاله های بهشتی دیدند و ما در عین حیات و بیداری ظاهری نمیبنیم .

در اروپا و در زبانهای غربی ، شهید کسی است که در راه عقیده خود مرگ را برای مبارزه با خصم ، در دوران نتوانستن انتخاب میکند و کلمه ای که برای بیان و نامیدن شهادت و شهید بکار رفته با کلمه ای که در فرهنگ اسلامی برای تسمیه کسی که در این راه مرگ را انتخاب کرده است و بکار میرود اختلاف بینش اسلامی را با بینش غیر اسلامی نشان میدهد .

ممالک اروپایی به شهید میگویند murther   از ریشه کلمه morth     به معنای مرگ ، مردن و در اسلام بجای این کلمه و بجای اینکه از ریشه morth  مرگ و فوت را انتخاب کند درست بر ضد این مفهوم کلمه ای از ریشه شهد به معنای حضور ، حیات ، گواه و نمونه حی و حاضر انتخاب کرده  و این دو کلمه اختلاف دو بینش ، دو نوع نگاه و دو نوع تلقی و شعور و فهم را     در اسلام تشیع علوی با فرهنگ های دیگر جهان نشان میدهد.

پس چرا همواره در صددیم که شهید را مرده ای تصورکنیم که دستش از دنیا کوتاه است و دیگر اثری نمیتواند بر دنیای مادی ما داشته باشد . البته این دیدگاه که شهید با مادیات کاری ندارد صحیح است چون شهید با ایثارش ، با فداکاریش و با لا اله الا الله ای که همیشه بر لب دارد چه هنگام رزم چه عبادت و چه شهادت متذکر این نکته است که هر لحظه در انتطار دعوت معبودش است و این جز معنویتی عمیق نمیتواند باشد .

پس کلام شهید و وصیت شهید و درد شهید برای دنیا نیست .

تمام درد من از این است که شهید با رفتنش خواست هویت بیافریند برای بازماندگان ، اما این بازماندگان در صدد نابودی خویشند .

چرا همیشه به شهید به چشم یک فرد ملامتگر مینگریم ؟ چرا هیچ وقت به خود جرات نمیدهیم برای یکبار هم که شده بوی خون خشکیده بر حنجر شهیدی که در سنگری دور جان سپرده را حس کنیم ؟ چرا به جای خواندن و از بر کردن شعر های بی مفهوم نویسنده ای از نیکاراگوئه ، یک جمله از وصیت نامه یک شهید را زینت بخش جسم و جانمان نمیکنیم ؟

چرا یاد آن پلاک های فرو رفته در سینه و صورت یک جوان 17 ، 18 ساله را همیشه به بعد موکول میکنیم ؟ این بعد کی فرا میرسد ؟ همان زمانی که قرار است دوباره آماج تیر و تفنگ قرار بگیریم ؟ البته این بار نه تیر و تفنگ فیزیکی دشمن ، تیر و تفنگ معنوی که خودمان ساختیم و فردای قیامت در مقابلش قرار خواهیم گرفت .

این شهیدی که اینچنین شهد شهادت را لبخند زنان می نوشد فرزند مادری ات ، پدر طفلی است ، همسرو برادر همچون من و تویی است که حتی یک بار هم در عمرمان از خود نپرسیدیم که وظیفه ما در مقابل این لاله های پر پر شده چیست ؟

این است تشیعی که از آن دم میزنیم؟

این است عدالتی که مولایمان آموخت و همه جا انتظارش را داریم ؟

قدری به خود بازگردیم ، به سرشتی که خدا انسان را بر اساس آن آفرید .

سرشت واقع بینی و قدر شناسی .

قدری به خود آییم.

 

یادمان باشد روزی صد بار با مداد نرم مشکی بزرگ بنویسیم :

چــرا امــروز جای آن لاله های پر پر شــده را سنـگفرشی از دلهــای سنگی پرکرده است ؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این نوشته توسط یکی ازدوستان که راضی نبود

اسمی ازشون برده بشه نوشته شده

خداخیرشون بده



جوادنجاتی ::: دوشنبه 86/1/6::: ساعت 9:0 عصر


 

شهید علی اشرف شکر اللهی : سن23شغل پاسدار _تاریخ ومحل شهادت?/?/????منطقه نیزه

خدایا اعتراف می کنم که گنه کارم وعمرم بیهوده تلف شده ونتوانستم عقلم را برنفس خود

مسلط سازم با این وجود دست دعابه سوی تو دراز می کنم وازتو می خواهم گناهانم را بیامرزی

که تو بسیارامرزنده ای اگر کشته شدم دستانم را ازتابوت بیرون گذاریدتا مردم بدانند چیزی با خود نمی برم وچشمان را بازبگذاریدکه عالمیان بدانند کورکورانه راهم را انتخاب نکرده ام برخا کم یخ

بگذاریدتابه جای مادری که ندارم برمزارم بگرید.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بیا بابا تماشا کن که فرزندت شده داماد ///به حجله می رود شادان ولی زخمی به تن دارد

                                    به جای رخت دامادی لباس خون به تن دارد

                                     (این شعر راشهید در وصیت نامه اش اورده )

                                 مادر قبال این لاله های پرپر شده مسئولیم دوستان



جوادنجاتی ::: چهارشنبه 86/1/1::: ساعت 12:0 صبح


(گوشه ای از وصیت نامه شهیدجمشید ناصری که در سن 23سالگیدرتاریخ ??/?/???? در قصر شیرین به درجه رفیع شهادت نائل گردیدشغل =معلم)

به نام انکه او را شناختم ودر راهش قدم گذاشتم به نام انکه شمشیر در غلاف مانده

علی(ع) و نیز شمشیر به زمین افتاده حسین(ع) را به دست پرتوان ما داد تا حق به               ناحق رفته انان را از کفر و از دشمنان بستانیم. ای یاران حسین(ع)! مشت گره شده ام خون

ریخته شده ام را در سلاحی بگذارید که تمامی دشمنان اسلام از شرق تا غرب را هدف

قرار دهد و نابود سازد. برادر ایمانیم سلاحم را بردار و با ان بنویس مرگ بر استکبار از شیطان

تا فرعونیان زمان و در کلاسم همیشه اولین کلمه را با رنگ قرمز که نشانه خون حسین(ع)

است بنویس واغاز کن تا به فرزندان ونونهالان درس ازادگی و فداکاری بدهد.

(شادی روح این شهید بزرگوار صلوات)



جوادنجاتی ::: چهارشنبه 86/1/1::: ساعت 12:0 صبح


 

  گوشه ای از وصیت نامه پدر شهیدم شهید ابراهیم نجاتی

                                   

خدایادوست دارم موقعی که شهید می شوم سردربدن نداشته باشم تافردای قیامت ازمولایم حسین (ع)شرمنده نباشم.خداوندا دوست دارم شهید شوم و دست دربدن نداشته باشم وبدنم تکه تکه شود تا فردای قیامت از اقا و مولایم عباس(ع) شرمنده نباشم. و اینجا می خواهم چند کلمه ای با برادران عزیزم حرف بزنم ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد مبادا در رختخواب بمیرید که امام حسین (ع) درمیدان نبرد شهید شد و مبادا درحالت بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر (ع)حسین(ع) در راه حسین(ع) و با هدف شهید شد.

به همین سادگی ایستادند و عکس گرفتند و اسطوره شدند و یکدیگر را پیداکردندبعد بر روی بولفت مرگ                      را چون شربت های صلواتی سر کشیدند و بعد هم داغشان بر دل ما ماند .....



جوادنجاتی ::: چهارشنبه 86/1/1::: ساعت 12:0 صبح

<   <<   6   7   8   9      >

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 11
کل بازدید :30142
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
جوادنجاتی
سلام علیک/ من جواد فرزند شهید ابراهیم نجاتی هستم پدرم ارادت خاصی به اقا اباالفضل داشته خود من هم از غلامان و نوکران اقا هستم(انشالله)و من این وبلاگ رو تقدیم می کن به ساحت مقدس ارباب و تمامی سرداران شهید شهرمون و در اون ازبیش 10000سردار شهید شهرکرمانشاه که به مظلومیت در این سرزمین زبانزد هستندمی نویسم/انشالله که روز قیامت نگاهی به ما بکنند / دراخر:یادی از یاران یابهتر بگم دلبرای من : شهیدان :عموکرم طهماسبی,عمواحمدسالمیان,خسرو ارمین,جعفر(بهمن)نیری,برومند کهزادی,علی اکبرشرفی,سیدمجیدکلوشادی, سیدمجتبی تیرانداز ,خسرو بصیرمند,شهاب خالصی,سیدجمال حائری زاده,مجیدزارعی,مرادحسین کرانی, عزیزعلی امیدوار,غلامعلی رزلانسری,سیدمحسن کشفی,کیومرث محمدی,خدامروت گلی, حاج حسین اجاقی, فرض الله رحیمی,سیدجوادذاکر :شادی روحشون صلوات حیدری
 
 
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<