شهیدمحمدجوادشمس (سن 20ـــ دانشجوی مهندسی شیمی)(تاریخ ومحل شهادت 21/5/1366)سردشت عمیات نصر 7
ای زنان عالم ما میرویم باسرخی خون خودسیاهی چادرشمارا محفوظ نگه داریم. خداوندالطف عظیم توبه کدامین سبب شامل حال من شد؟! من که بدترین بنده و روسیاه ترین بنده تو هستم ای حبیب من!ای کسی که چنین مرا مورد لطف خودقرار دادی در این راههدایتم نمودی وعشق اسلام عزیز و پیروان صدیق این دین عزیزرادر دل من جای نهادی تا بتوانم گامهای خودم رادرجهاد درراه تو بردارم و برسردشمنان فرود بیاورم. خدایا گرچه بنده نافرمانی برایتو بوده ام ولی همیشه ارزوی قلبیم یک چیز بوده شهادت در راه تو
ای مهربانم.خداراشکر می کنم که هم دردانشگاه دنیا وهم در دانشگاه اخرت با شهادتم قبول شدم.
عشق بازی بک جوان 20 ساله که همسن ما ها هستش رو با خدا می بینید به راستی که بودند این عاشقان واقعی .... فقط می تونم بگم شرمنده ایم !
ببخشید اینجوری مینویسم!
از : شهید گمنام فرزند روح الله
به : خدانکند ما باشیم!؟
موضوع : تشکر!
با عرض سلام امیدوارم حالتان خوب و خوش باشد و در کمال آرامش و آسایش در کنار ناموستان به اموردنیویتان بپردازید . من به عنوان نماینده ی تصادفی یک مشت آدم فراموش شده ، از شما هیچ درخواستی ندارم وفقط به گفتن چند نکته بسنده میکنم :
لطفا بعد از لگد کردن خون ما پای خود را شسته و سپس به ادامه ی کارتان بپردازید؟!. در صورت بروز هرمشکلی در زندگیتان ما را دیوار کوتاه خود بدانید و هرچه بلد هستید و نیستید را نثار ما کنید و از انتساب انها به کلماتی همچون ...و ... و ... و جدا خود داری کنید؟!.سر خم می سلامت شکند اگرسبویی ....?.اگر ما را به ورطه ی فراموشی سپرده اید عیبی نیست ، فقط گذشته ی خود و اجدادتان را از یاد نبرید و ....?.
الف : به برادران!
لطفا کمی از غیرت خود نسبت به ناموستان کاسته ورگ غیرتتان را با عمل لیزری بردارید . چون دکتران امروزی وجود این رگ را برای تنفس در این روزگار، مضر میدانند ومانعی برای امروزی شدن، روشنفکرشدن و...
.ب : به خواهران!
تا جایی که میتوانید خود را مشابه برادران و حتی در شرایطی بالا تر از آنها بدانید و این دانسته را جار بزنید ونیز تا جایی که میتوانید در مصرف لباس و پارچه صرفه جویی کنید واز آن طرف این صرفه جویی را با مصرف انواع بتونه های خارجی و داخلی جبران کنید . ازحیا و عفت و نجابت بپرهیزید که مانع اصلی شما در پیوستن به خانومهای غیر امّل و های کلاس و امروزی و فرنگ رفته و آزاد است . در ضمن اصلا نگران گیر دادنهای پدران و برادرانو همسرانتان نباشید ،چون در شرح وظایف برادران در قسمت قبلی آنها را از داشتن غیرت محروم کردیم .?.
در صورت گم کردن راه به جای پای ما نگاه کرده و در خلاف جهت آن گام بردارید .در پایان،ممنون که به عرایض بنده گوش کرده و آن را سر لوحه ی زندگیتان قرار دادید . من از طرف تمامی دوستان به شما اطمینان خاطر میدهم تا با عمل کردن به این عرایض به تمام خواسته های خود اعم از پاشیدن نمک روی زخم حضرت زهرا (س) ، یاد آوری فدک، خندیدن به حادثه ی کربلا ، لگد مال کردن خون شهدا ،پشت کردن به تمام دغدغه های نسل قبلتان و از همه مهمترپیوستن به باشگاه مدرنیسم وجوزدگی فرهنگی،خواهید رسید.
با تشکرشهید گمنام فرزند روح الله
برگرفته از وب ابجیهای گلم به قلم( وب نوشت عزیز)
نحوه شکنجه وشهادت شهیدان طاهری/طهماسبی/میر جلیلی/ از زبان منافقین کوردل :
ابتدا باکابل های چند لایه انها را می زدیم که تمام دست و پا های انها تاول زده بود ومجددابر روی ان تاولها می زدیم که باعث ترکیدن و خونریزی انها می شد روی پاها و دست های متورم انها اب جوش می ریختیم که پوست بدن انها ترک میخورد بعد با انبردست دندانهای انها را یکی یکی کشیدیم بعدش گوش انها را با چاقوبریدیم درحین این شکنجه ها انها بارها و بارها بیهوش می شدند و ما انها را به هوش می اوردیم به دستورتقی روی کمر یکی از انهااتوی داغ گذاشتیم بعداز ریختن اب داغ روی سر و صورت انها موهای انها به همراه پوست سرشان که سوخته بود می کندیم سپس با میله بهسر و صورت انها می زدیم که در اثراون ضربات فک یکی از انها شکست ... دوباره با کابل به انها حمله ور شدیم برای چندمین بار روی تا ولهای انها ضربه می زدیم ...در اخر چشم یکی از انها توسط طاهر در اورده شد ... ما تصمیم به کشتن انها گرفتیم...بعداز بسته بندی کردن انها دربیابانهای تهران در حالی که هنوز نفس می کشیدند زنده به گورشان کردیم ...پیکرپاک این شهیدان مظلوم بعد از دستگیری و اعتراف شکنجه گران از محل مورد نظر بیرون اورده شد و بایک تشیع با شکوه به خاک سپرده شدند ....
اللهم الرزقنا توفیق الشهادت فی سبیلک: بحق بی بی زینب(س)
(چی بگم خدایا کپ کردم با خوندن این مطلب باورش خیلی ... ولی عزیزان این گوشهوزره ای از ظلم و .... بوده که به سربازان روح الله .... به فرزندان ایران .... شده برای چی برای سربلندی و عذت ایران اسلامی برای ازادی و افتخار ما .... به والله ما مسئولیم برادارن/خواهران دینی به و الله ما مسئولیم در قبال این خونهای ریخته شده درقبال این مظلومیت ها .... بیایید خودمون رو اماده کنیم تو هرسنگری هستیم و ظایفمون رو درست انجام بدیم که فردای قیامت جوابی داشته باشیم به این لاله های بهشتی به این یاران حسین بن علی (ع) بدیم ..... مادرقبال شهدا و ارمانهای انها مسئولیم مسئولیم مسئولیم ....)
بسم رب الزینب(س) والشهدا والصدیقین
شهید مجید زارعی ... محل شهادت .... عملیات میمیک ... معاون گردان حنین ...
مجید سه بار به زیارت امام خمینی مشرف شد ... و از نزدیک با ایشان دیدار کرد امام هرسه بار به او گفته بود هر حاجتی داری براورده می شود حضرت امام به او یک انار هدیه داد و مجید انار را به خانه اورد و در یک دستمال پیچید و در کمدش گذاشت ....مجید راهی جبهه بود بهش گفتم : بعد ازاینکه از عملیات میمک برگشتی برایت عروسی میگیرم اما اون پاسخ داد مادر عروسی من ماند قیامت ...فردای صبحی که عازم رفتن بود به من گفت مادر جان نامزدم رو به تومیسپارم ان را به کسی بده که باب دل من باشد و راه من را ادامه دهد وقتی کلیدش را داد گفت : مادر وصیت نامه من داخل کمدم است و اناری هم که امام به من داده انجاست اگرتاشش سال برنگشتم به سراغ انار برو اگر انار داخلش خشک شده بود ولی از هم جدا نشده بود بدانکه من اسیر شدم و بر می گردم اما اگر انار داخلش خشک و از هم جدا شده بود بدان کهمن شهید شده ام مجیدم را از زیر قران رد کردم در هنگام وداع چندین بار برگشت و به من نگاه کرد انگار از دیدن من سیر نمی شد ...
پس از یک هفته پسر دیگرم حمیداز جبهه برگشت و گفت مادر مجید شهید شده من اصلا باورم نشد و گفتم پسرم زنده است و بر می گردد... بعد از شش سال به یاد اناری افتادم که پسرم قبل از رفتن در مورد ان صحبت کرده بود
وقتی به سراغ انار رفتم دیدم انار ازهم بازشده ودر وسط انارگل لاله روئیده وخشک شده بود خیلی ناراحت شدم و برای اینکه نامزدش دیگه بیشتر ازاین منتظر نماند او رابرای پسر دیگرم رضا خواستگاری کردم و به وصیت مجیدم عمل کردم روزی یکی از دوستان پسرم که لبنانی بود به زیارت کربلا مشرف شد من از اون خواستم دو رکعت نماز حاجت درجایی که سر مبارک امام حسین(ع) روبریدند بخواند و در دل نیت کردم اگر مجیدم زنده است برگردد اگرم نه جنازه اش بدست ما برسه و سر انجام بعد از ?? سال انتظار سه روز بعد ازماه مبارک رمضان بود که جنازه مجید را اوردند و خدا رو شکر میکنم که بیشتر از این منو چشم به راه پسرم نذاشت ....
(راوی مادر شهید)
شادی روح شهید مجید زارعی این دلاورمرد سپاه اسلام سه تا صلوات حیدری بفرست.
بسم رب الشهدا والصدیقین
شهید غلامعلی رزلانسری ...محل شهادت ...عملیات میمک ...
یکی از نامداران عملیات میمک وازسرداران مظلوم سپاه عضو اطلاعات عملیات و ازخط شکنان تیپ نبی اکرم(ص) کرمانشاه شهیدی که هفت شبانه روز با پای قطع شده بدون غذا و حتی کمک های اولیه پزشکی در محاصره بود تا اینکه اسمونی شد ....شب عملیات بود او را در نقطه ای دیدم فراموش نمی کنم ان لحظه دیدار را که رها از همه وابستگیهای دنیوی شده بود و نوری بهشتی از چهره اش متجلی بود... بعد از شروع عملیات با شهید رزلانسری و چندنفر از بچه ها به عمق جبهه دشمن نفوذ کردیم که با مواضع خمپاره ای دشمن درگیر شدیم چون زیاد جلو رفته بودیم و دشمن نیز مارو دیده بود تصمیم به برگشت گرفتیم موقع برگشت بود که پای راست شهید رزلانسری روی مین رفت همراه شهید محسن شفیعی غلامعلی رو به دوش گرفتیم و به رودخانه رسیدیم شهید محسن شفیعی پایش روی یه چاشنی رفت و چند نفر از بچه ها اسمونی شدند وبا بدن هایی تکه تکه شده به ندای هل من ناصر مولاشون لبیک گفتند و ... دشمن که در این موقع مارو محاصره کرده بود حلقه محاصره رو تنگ تر می کرد ولی تو این لحظات سنگین درگیری یه گوله توپ بین عراقی ها خورد و حلقه محاصره شکسته شد با قرارگاه درتماس بودیم که گفتند بیایید و نیرو ببرید که مجروحین و شهدا رو عقب بکشید ...با مشورت با شهید رزلانسری تصمیم گرفتیم چند نفری به عقب برگردیم ...(راستی عراقی ها تمام مواضعی را که بچه ها ازاد کرده بودند با یه تک باز پس گرفته بودند )...
به هرحال منو حاج حمید و حاج توکل و بیسیم چی از شهید رزلانسری و بقیه بچه ها جدا شدیم و به قرار گاه برگشتیم ... هرشب با بچه ها تا نزدیکیهای نیزار می رفتیم ولی اتش سنگین دشمن مانع رسیدن مابه بچه ها می شد عزیزان پنج روز به همین منوال گذشت نه کسی می تونست خودش رو به بچه هابرسونه نه اونامی تونستند عقب بکشند تا اینکه شهید غلام رزلانسری با بیسم تماس گرفت گفت هر کاری می تونید انجام دهید بچه هایی که سالم هستند به اتش می زنند تا انشالله به قرارگاه برسند ما هم منتظر شما می مونیم ...بچه ها به دل اتش زدند که چند تایی شهید شدند و چند تایی هم موفق به عبور شدند ... عزیزان هفت شبانه روز گذشت تا اینکه عراقی ها منطقه نیزار را گرفتند و به گفته شاهد عینی(محمدموسیوند) عراقی ها هر کسی رو که توان راه رفتن داشت رو با خوشون بردند و هر کس هم که .... با تیر خلاص ....شهید غلام رزلانسری که هفت شبانه روز از قطع پای راستش گذشته بود این مدت بدون غذا و ... دیگر رمقی نداشت ... یکی از دشمنان بعثی با گلوله خلاصی که به قلب این سردار سپاه اسلام زد انتظار چندین ساله را پایان داد واین عاشق سینه سوخته اهل بیت با تنی مجروح و غرق خون به دیار ....
روحت شاد یادت گرامی .
شادی ارواح طیبه شهدا این سردار مظلوم و عاشق سپاه اسلام و پدر من حقیر سه تا صلوات حیدری بفرستید
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم ...
شهید غلامعلی جانم سلام من رو به بابام عمو احمد شهیدخسرو برسون بگو دارم کم میارم با معرفت ها .......